رجعت

ساخت وبلاگ
آرى انديشه ظهور مهدى (عجل الله تعالى فرجه الشريف) تنها چراغ فروزانى است كه مى تواند تاريكيها و غبار خستگى را از انسان دور كند. روزى كه او مى آيد و حكومت واحد جهانى تشكيل مى دهد، انحراف و بى عدالتيها را محو مى سازد و ابرهاى خود خواهى و نفاق را كنار مى زند تا بشر لذت و زيبايى زندگى واقعى را در سايه حكومت اهل بيت (ع) و پياده شدن همه احكام الهى با تمام وجود احساس كند.

در آستانه اين ظهور نورانى، حوادث شگفت انگيزى اتفاق مى افتد كه يكى از آنها بازگشت گروهى از مؤمنان واقعى براى درك و تماشاى عظمت و شوكت جهانى اسلام خواهد بود. البته عده اى از كافران بدطينت نيز در اين ميان پيش از آخرت به دنيا بر مى گردند تا به سزاى پاره اى از اعمال ننگين خويش برسند. بازگشت گروهى از مؤمنان خالص و كافران ستمگر به اين جهان پيش از قيامت   رجعت   ناميده مى شود.
اعتقاد به رجعت يكى از اعتقادات مسلم «شيعه» است و ساير مذاهب اسلامى به چنين امرى اعتقاد ندارند. از اين روى پيوسته رجعت يكى از موضوعات كلامى مورد اختلاف شيعه و سنى بوده است.

انديشمندان اسلامى كتب و مقالاتى گرانمايه در اين موضوع نگاشته اند، كه هر يك از سبكى ويژه برخوردار است. برخى به سبك روايى محض، برخى ديگر در پاسخ به شبهات و دلائل مخالفان و ...

معناى لغوى‏

الفاظ مختلفى براى بيان اين اصل اعتقادى در قرآن مجيد و روايات اسلامى به كار رفته است، مانند: رجعت، اياب، كره، رد، حشر، كه همه در معناى بازگشت مشتركند ولى در ميان همه اين الفاظ، لفظ رجعت مشهورتر است. رجعت مصدر «مره است» 1 و بيانگر «يكبار بازگشت» است، چنانچه در «لسان العرب» 2 آمده است:
«رجعت مصدر مره از ماده رجوع است.»
در «اقرب الموارد» 3 در توضيح واژه رجعت ذكر شده: «رجع الرجل رجوعا و مرجعا، و معه انصرف ... هو يومن بالرجعة اى بالرجوع الى الدنيا بعدالموت». يعنى رجوع به معناى بازگشت است و فلانى به رجعت ايمان دارد يعنى او به رجوع به دنيا پس از مرگ اعتقاد دارد، پس واژه رجعت در لغت به معناى «يكبار بازگشت» است.

معانى اصطلاحى‏
رجعت همانند بسيارى از واژه ها علاوه بر معناى لغوى، در علوم مختلف در معانى گوناگونى به كار رفته، و با توجه به اين معانى است كه مى توانيم تصوير و شناخت صحيحى از معناى مورد بحث داشته باشيم. لغتنامه دهخدا معانى اصطلاحى مختلفى براى رجعت بر شمرده است، كه به اختصار آنها را نقل مى كنيم:
1- اصطلاح فقهى: بازگرديدن مرد به سوى زن مطلقه خود در مدت قانونى و شرعى.
2- اصطلاح نجومى: رجعت نزد منجمان و اهل هيات عبارتست از حركتى غير از حركت كوكب متحيره به سوى خلاف توالى بروج و آن را رجوع و عكس نيز مى نامند.
3- اصطلاح عرفانى: نزد اهل دعوت عبارتست از رجوع و كال و نكال و ملال صاحب اعمال به سبب صدور فعل زشت از افعال، يا متكلم گفتارى سخيف از اقوال. 4
4- اصطلاح جامعه شناسى: برخى جامعه شناسان به هنگام بحث از قانونمندى جامعه و تاريخ، معتقدند كه قوانين تطورات تاريخى در همه جوامع مشترك است و تاريخ سه مرحله ربانى و قهرمانى و انسانى را طى مى كند و هميشه اين ادوار تكرار مى شوند و آنان اين حركت تاريخ را «ادوار و اكوار» و «رجعت» گويند. 5
روشن است كه هيچكدام از معانى چهارگانه مذكور مورد بحث ما نيست و آنچه در اين تحقيق مورد توجه است اصطلاح كلامى است.
5- اصطلاح كلامى: شيخ حر عاملى در بيان تعريف اصطلاحى رجعت مى فرمايد:
«بدان كه رجعت در اينجا [كلام‏] همان حيات و زندگى بعد از مرگ و قبل از قيامت است، و اين معنا از لفظ رجعت به ذهن سبقت مى جويد، و همين معناست كه مورد تصريح علما بوده كه از موارد به كارگيرى آن و نيز از احاديث استفاده مى شود». 6

 

 

اين تعريف بيانگر معناى كامل اصطلاحى رجعت نيست، زيرا مجرد زنده شدن بعد از مرگ، قبل از قيامت، نمايانگر معناى اصطلاحى رجعت نيست، زيرا (همانطور كه خواهد آمد) قرآن ماجراى
عده اى را بيان مى كند كه پس از مرگ زنده شدند. مثل جريان زنده شدن عده اى از ياران حضرت موسى كه مى خواستند خدا را ببينندو ... روشن است كه رجعت در اصطلاح كلام شيعه چنين رجوعى نخواهد بود (زنده شدن عده اى از مؤمنان خالص و كافران فاجر در زمان ظهور امام عصر (عجل الله تعالى فرجه الشريف) افزون بر اينكه معناى لغوى رجعت در اين تعريف لحاظ نشده است، چرا كه رجعت به معناى بازگشت به دنيا پس از مرگ است نه زنده شدن، به هر حال اين تعريف گوياى معناى اصطلاحى رجعت نيست.

تعريف ديگر تعريف شيخ مفيد است. كه گوياى معناى واقعى رجعت بوده و داراى نواقص تعريف نخست نيست. ايشان در تبيين معناى اصطلاحى (كلامى) رجعت چنين مى نويسد:
«ان الله يرد قوما من الاموات الى الدنيا فى صورهم التى كانواعليها فيعز فريقا و يذل فريقا و المحقين من المبطلين و المظلومين منهم من الظالمين و ذلك عند قيام مهدى آل محمد عليهم السلام» 7

«خداوند گروهى از اموات را به همان صورتى كه در گذشته بودند، به دنيا بر مى گرداند، و گروهى را عزيز و گروهى ديگر را ذليل مى كند و اهل حق را بر اهل باطل غلبه و نصرت داده، و مظلومين را بر ظالمين و ستمگران غلبه مى دهد، اين واقعه هنگام ظهور ولى عصر (عجل الله تعالى فرجه الشريف) رخ خواهد داد».
شرح تعريف:
تعبير «يرد» بسيار ظريف است و دقيقا انعكاس دهنده معناى لغوى رجعت و بازگشت است، بر خلاف «الحيوة بعد الممات» كه در تعريف نخست آمده است. و نيز قيد «قوما من الاموات» بيانگر اين مطلب است كه رجعت مختص به گروه خاصى بوده و عمومى نخواهد بود، كما اينكه در احاديث بدان اشاره خواهد شد، و آن گروه، مؤمنان كامل و كافران بدطينت هستند.
تعبير «فى صورهم التى كانواعليها» بيان مى كند كه افرادى كه رجوع مى كنند، به همان صورت دنيوى و داراى جسم و خواص ماده خواهند بود. پس منظور از رجعت رجوع دولت حقه اهل بيت (ع) و امر و نهى آنها نيست، بلكه رجوع اشخاص است، كما اينكه در آينده مورد بحث قرار خواهد گرفت. جمله «فيغز فريقا ... الظالمين» اشاره به فلسفه رجعت دارد و آن عزت مؤمنان و ذلت ظالمان است، و بالاخره «عند قيام مهدى (عجل الله تعالى)» هم زمان رجعت را بطور اجمالى مشخص مى كند كه قبل از قيامت و در هنگام ظهور حضرت مهدى آل محمد (ص) خواهد بود. ان شاءالله تعالى.

 

 

جايگاه رجعت در اعتقادات شيعه‏
اعتقاد به رجعت و بازگشت نخبگان‏ امت، پيش از قيامت، به دنيا، از ويژگى خاصى برخوردار است و در منابع اسلامى اهميت آن با بيانات گوناگونى مطرح شده است. در برخى روايات روز رجعت را يكى از روزهاى الهى كه عظمت و قدرت الهى در آن متجلى خواهد شد، برشمرده اند.
«عن ابى عبداله عليه السلام قال: ايام الله ثلاثة: يوم يقوم القائم و يوم الكره و يوم القيامة» 8

امام صادق (ع) فرمودند: روزهاى الهى سه تاست: روزى كه قائم آل محمد (ع) قيام خواهد كرد، و روز رجعت و روز قيامت.
منظور از «روزهاى خدا» چيست؟ مرحوم علامه طباطبائى در اين زمينه مى فرمايد:
«اينكه ايام خاصى به خدا نسبت داده مى شود با اينكه همه روزها متعلق به خداست، نكته اش اين است كه در آن روزهاى خاص، امر خدا چنان ظهورى مى يابد كه براى هيچ كس ديگرى اين ظهور پيدا نمى شود. مثل مرگ در آن موقعى كه تمام اسباب دنيوى از تاثير گذارى مى افتد و قدرت و عظمت الهى ظهور و بروز مى كند. ايشان در ادامه احتمال ديگرى را در تفسير «ايام الله» بيان مى كند كه ممكن است مقصود اين باشد كه نعمتهاى الهى در آن روز ظهور خاصى مى يابند، كه آن ظهور براى غير او نخواهد بود، مثل روز نجات حضرت ابراهيم (ع) از آتش.
پس منظور از «ايام الله» روزهايى است كه امر الهى اعم ازنعمت يا نقمت، عزت و ذلت ظهور تام مى يابد. 9
آرى رجعت و بازگشت انسانهايى كه سالها پيش از دنيا رفته اند حكايت از قدرت و عظمت الهى دارد و در آن روز اين عظمت و شوكت الهى براى همگان آشكار مى شود (معناى اول) و يا در آن روز نعمتهاى خداوند شامل مؤمنان برجسته و نخبه شده و آنان را براى مشاهده ظهور امام عصر (عجل الله تعالى فرجه الشريف) و غلبه مظلومان بر زور مداران به اين دنيا بر مى گرداند، و از طرفى هم با بازگشت كافران از سيه دل، آنان را بر سر خاك ذلت و خوارى خواهد نشاند (معناى دوم).

امام صادق (ع) يكى از ويژگيهاى شيعه بودن را اعتقاد به رجعت شمرده و مى فرمايد: «ليس منا من لم يؤمن بكرتنا و لم يستحل متعتنا» 10
يعنى از ما نيست كسى كه ايمان به رجعت ما نداشته باشد و نيز متعه ما را حلال نشمرد. چرا كه در آن روزگار، جعت يكى از معتقدات ويژه شيعه محسوب مى شد، بطورى كه ساير مذاهب آن را يكى از نقاط امتياز شيعه از ساير مكاتب قلمداد مى كردند.
امام صادق (ع) در حديث ديگرى، يكى از شرايط ايمان را اعتقاد به رجعت برشمرده و مى فرمايند:
«من اقر بسبعة اشياء فهو مؤمن و ذكر منها الايمان بالرجعة» 11
«هر كس به هفت چيز اعتقاد داشته باشد، مؤمن است، و در ميان آن هفت چيز ايمان به رجعت را ذكر فرمودند». لازمه چنين سخنى آن است كه ايمان كامل زمانى حاصل ميشود كه علاوه بر اعتقاد به توحيد و ...، اعتقاد به رجعت نيز وجود داشته باشد. بر اين اساس بر هر شيعه اى اين اعتقاد ضرورى است، از سوى ديگر اين اميد را در دل خويش زنده نگه مى دارد كه اگر پيش از ظهور منجى عالم بشريت از دنيا برود خداوند وى را براى نصرت دين خويش و درك لقاى آن حضرت، به دنيا بر مى گرداند.

 

 

حال سؤال اين است كه: اعتقاد به رجعت از اصول دين است يا اصول مذهب؟
قبل از پاسخ دادن به اين سؤال مى بايست نخست مفهوم و تصوير روشنى از آن دو واژه به دست آوريم تا بتوانيم به پاسخ سؤال فوق برسيم.
همانطور كه مى دانيم دين در يك تقسيم بندى به اصول دين و فروع دين تقسيم مى شود و منظور از اصول دين، در اين تقسيم، هر گونه اعتقاد معتبر دينى است كه مربوط به بينش و شناخت خدا و جهان و انسان مى شود، و فروع دين منظور احكام عملى است كه وظايف فردى و اجتماعى پيروان آن دين را بيان مى كند. به عبارت ديگر منظور از اصول دين، اساسى ترين و زيربنايى ترين امور اعتقادى است، در مقابل ساير امور اعتقادى كه نسبت به آنها جنبه تبعى و فرعى دارند، آن اصول عبارت اند از: توحيد، نبوت و معاد- كه اديان الهى در سه اصل فوق مشتركند- كه اين اصول در حقيقت پاسخى به روشن ترين سؤالات فكرى‏ انسانند. و طبيعى است كه انكار هر يك از اين سه اصل موجب خروج از دين و اثبات كفر است.
اما اصول مذهب عبارت از اين است كه گاهى پيروان يك مكتب كه در اصول بنيادى دين با يكديگر مشتركند برداشتها و تلقيات مختلفى از دستورات و پيامهاى دينى دارند، كه موجب پيدايش روشهاى مختلفى در دين مى شود. اين برداشتها و طرز تفكر خاص از مكتب- با حفظ اصول و وجوه اشتراك- را اصول مذهب مى گويند. عدم اعتقاد به اين اصول موجب خروج از دين نمى شود، بلكه موجب خروج از آن طرز تفكر و برداشت خاص مى شود، مثل اعتقاد به عدل و امامت، كه عدل از امور اعتقادى تابع توحيد و امامت تابع نبوت است. از اين روست كه مى بينيم مذاهب مختلفى پديد آمده همچون شيعه و سنى كه هر كدام طرز تفكر خاصى نسبت به امامت دارند.

اعتقاد به رجعت از اصول دين نيست و معتقد نبودن به آن هم موجب كفر و خروج از دين نيست، بلكه از اصول مذهب اماميه است. بطورى كه اعتقاد به اصل رجعت گروهى از مؤمنان و كافران، به دنيا پيش از قيامت، ضرورى است. هر چند كه باور داشتن جزئيات مسائلى كه در رجعت اتفاق مى افتد لازم و ضرورى نيست.
به هر حال اعتقاد به رجعت همسنگ اعتقاد به صراط و ميزان است. مرحوم «شبر» در اين باره مى گويد:
اصل رجعت حق است، و شبهه اى در آن نيست و عدم اعتقاد به آن موجب خروج از جرگه مؤمنان و شيعيان مى شود. چرا كه رجعت از امور ضرورى مذهب شيعه بوده و رواياتى كه در مورد صراط و ميزان و غير آن دو به دست ما رسيده است، از جهت تعداد و نيز صحت مدارك و وضوح دلالت، افزونتر از روايات رجعت نيست.
با آنكه اعتقاد به صراط و ميزان و جز آنها ضرورى است، اما، بايد توجه داشت كه اختلاف و بينشهاى متفاوت در جزئيات مسأله رجعت، ضررى به اصل آن نمى زند، همانطور كه برداشتهاى متفاوت در ويژگيهاى صراط و ميزان در اصل آن خدشه وارد نمى سازد» 12
آنگاه ايشان ادامه مى دهند كه ايمان به رجعت بطور كلى واجب و لازم است.

نتيجه آنكه مسأله رجعت از ضروريات مذهب و مكتب تشيع است، كه اعتقاد به آن (بدون در نظر گرفتن جزئيات) ضرورى است، هر چند اعتقاد به جزييات مانند اينكه چه كسانى رجعت مى كنند و يازمان آن چه موقعى است و ... لازم نيست. ولى بايد توجه داشت كه اعتقاد به آن، در درجه اعتقاد به توحيد و نبوت و معاد، نيست. در كتاب الشيعه والرجعة، نويسنده خواسته است با استناد به يك حديث، كفر كسانى را كه اعتقاد به رجعت ندارند ثابت كند، ايشان نخست اين آيه را مطرح مى كند:
«فَالَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ قُلُوبُهُمْ مُنْكِرَةٌ وَ هُمْ مُسْتَكْبِرُونَ». 13
آنگاه در تفسير و تبيين اين آيه، حديثى را از امام باقر (ع) نقل مى كند كه فرمودند: «فى قوله: فَالَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ، يعنى انهم لايومنون بالرجعة انها حق (قُلُوبُهُمْ مُنْكِرَةٌ) يعنى انها كافرة (وَ هُمْ مُسْتَكْبِرُونَ). 14
اين كلام خداوندكه مى فرمايد: «كسانى كه به آخرت ايمان ندارند» معنايش اين است كه آنهابه حقانيت رجعت ايمان ندارند ومراد ازاين جمله كه مى فرمايد: «قلبهاى آنهاانكاركننده ست» اين است كه «آنها كافر هستند».

وى در فهرست كتاب، مطلب را چنين عنوان مى كند: «معتقد نبودن به رجعت كفر است» آنگاه در جايگاه بحث يادشده، به آن حديث استناد مى كند، چنانچه منظور ايشان آن است كه همچنانكه معتقد نبودن به رجعت، مستلزم كفر است و همتراز با توحيد و نبوت و معاد، مى بايستى به رجعت نيز معتقد بود طبق اين برداشت، با توجه به بيانات گذشته اشتباه آن مشخص مى گردد، ولى چنانچه منظور آن باشد، كسانيكه قلوب آنها كافر است، از پذيرفتن رجعت سرباز مى زنند، يعنى قبل از عدم اعتقاد به رجعت، صفت «كفر» را داشته اند و اين كفر مانع پذيرش رجعت شده است، نه اينكه با عدم اعتقاد به رجعت كافر شده اند، اين حرف قابل قبول است. و در حقيقت حديث به ريشه روانى عدم پذيرش رجعت اشاره دارد.
احتمال ديگرى در معناى حديث است كه دقيق تر به نظر مى رسد، و آن اينكه منظور از اينكه قلوب آنها كافر است، اين نيست كه آنها مثل كفار هستند و آثار و احكام كفار بر آنها مترتب مى شود، بلكه بدين معناست كه قلوب آنها در اثر عدم پذيرش رجعت به كفر متمايل شده نه اينكه واقعا كافر شده اند.

غم آقا...
ما را در سایت غم آقا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : yavar110 بازدید : 94 تاريخ : دوشنبه 10 دی 1397 ساعت: 18:34